پيام
+
حقّ طبيعيّ تو بودند آسمان ها
افتاده اي در دام اين كفترپرانها
مانند دخترهاي زيباي دهاتي
آن ها كه ميافتند در چنگال خانها...
از چارراه شهر با خنده گذشتي
شاعر شدند آنروز كلّ پاسبانها
تعظيم آوردند پيش ابروانت
از آنزمان ناراست شد قدّ كمانها
كرده سياه اين روي، چشم ماهها را
كرده سپيد اين چشم، روي سرمهدانها
لب مي گذاري، چاي مينوشي و كارم
حسرت به هر چيزيست، حتي استكانها
*زينب...
91/9/12
تبسم بهار ♥
خيلي قشنگه:)