عشق اول،عشق آخر
| ||
باران ببار؛ باران ببار که بارش تو اتیامی است بر زخمهای کهنه ما باران ببار که باریدن تو مرهمی است بر دردهای سینه هایمان و ترنم اشکهای تو روح خسته بیماری را از گونه هایمان بر میدارد باران......!!!! من تو را ناجی فریادهایم میدانم،چرا که خیال سبز شدن را در روح خزان زده ما میپرورانی وعطر طراوت و شادابی را در روح آسمانی بی روح زدگیمان میپراکنی باران..... دوستت دارم چرا که تو مظهر هر پاکی و زیبایی در دنیایی ای باران..... امشب با من ببار که بارش تو گلهای محبت را در دلها میرویاند
[ چهارشنبه 91/1/16 ] [ 11:12 عصر ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |