عشق اول،عشق آخر
| ||
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من میدانم که تو از دوری خورشید چه ها میبینی تو هم از بادیه پیمای محبت چون من سر راهت ننهادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک تو هم از دامن مهتاب پر از پروینی همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی من مگر طالع خود در تو توانم دیدن نه تو هم آیینه بخت غبار آگینی نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید که کند شکوه ز هجران غم شیرینی تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان گر تو انصاف کنی مستحق نفرینی (استاد شهریار) [ یکشنبه 91/3/7 ] [ 11:53 عصر ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |