عشق اول،عشق آخر
| ||
از این همه تکرار خسته ام از این همه تظاهر از ازاین لبخندهای تصنعی خسته ام
کاش می شدحقیقت وجودی خویش را بی هیچ حجاب و پرده نمایان کرد
تا همهگان بدانند نیستی آنچه که یک عمر می نمایانی
تا بدانند نفرت داری از کسانی که عمری تظاهر به دوستداشتنشان کردی و می میری
موجود غریبی است انسان ومشتی افعال وقوانین وقراردادهای مشمئز کننده به نام انسانیت
می خواهم بخوابم بخوابم وتا شنیدن آن نفخه صور بیدار نشوم
خسته ام می خواهم بخوابم
می خواهم بخوابم [ شنبه 91/2/9 ] [ 11:23 عصر ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
حکایت جالبیست....!!!! که فراموش شدگان،فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمیکنند. [ سه شنبه 91/2/5 ] [ 12:12 صبح ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
من نبردم از یاد،لحظه زیبایی که تو من را به فراسوی نگاهت بردی...... و در آن لحظه روییدن عشق من فقط غرق در آهنگ نگاهت بودم..... ولی افسوس که بردی از یاد قلب تنها و ترک خورده من را که فقط مال تو بود.
[ سه شنبه 91/2/5 ] [ 12:9 صبح ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
معنای این همه سکوت چیست؟؟؟؟ تو گم شدی در من؟؟یا من گم شدم در تو؟؟ [ شنبه 91/2/2 ] [ 11:38 عصر ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
می نویسم..... نمی توانم بنویسم... می خواهم بنویسم..... نمی توانم... یک کلمه به ذهنم میرسد......تو.. تمام شد.این هم نوشته امروز..... [ شنبه 91/2/2 ] [ 11:36 عصر ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
شب است و در به در کوچه های پر دردم خراب و خسته به دنبال یار میگردم اسیر ظلمتم ای دوست پس کجا ماندی به اعتبار تو فانوس خود نیاوردم.
[ شنبه 91/2/2 ] [ 11:27 عصر ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
سراغ از من نمیگیری گل نازم؟ نمیشناسی صدای کهنه سازم؟ نمیدونی مگه اینجا دلم تنگه؟ نمیبینی مگه با غصه دمسازم؟ سراغم را نمیگیری؟ چه شد افتادم از چشمت؟ منم فانوس لبخندت،غرورت،گریه ات،خشمت اسیرم،خسته ام،سیرم،مرا دریاب میمیرم [ سه شنبه 91/1/29 ] [ 11:4 عصر ] [ sina saliminia ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |